دارن هاردی کتاب اثر مرکب را در سالهای ۲۰۱۰ – ۲۰۱۱ منتشر کرده است. آن را میتوان در دستهی کتابهای خودیاری گنجاند که به موضوع موفقیت در مسیر زندگی (شخصی و شغلی) میپردازند.
حتی اگر ندانید آنتونی رابینز بر این کتاب مقدمه نوشته، احتمالاً با کمی ورق زدن – یا خواندن مقدمهی دارن هاردی – آن را در کنار کتابهایی مانند قدرت نامحدود و ۳۶۵ گام تا موفقیت و یا برخی از کتابهای برایان تریسی قرار میدهید.
بیشتر کتابهای تجاری در ژانر موفقیت ویژگیهای مشابهی دارند. ویژگیهایی که طی چند دهه صرفاً در این نوع کتابها دیده میشد، اما طی سالهای اخیر با گسترش شبکه های اجتماعی همان الگو را در مربیهای موفقیت اینستاگرامی هم میبینیم.
باید اثبات کنید که ثروت بسیاری دارید. درآمد سالانهی خود را اعلام کنید. با ماشینتان عکس بگیرید. توضیح بدهید که برای بسیاری از سفرهای خود باید از هواپیمای شخصی استفاده کنید و [چنانکه دارن هاردی در کتابش گفته] کاملاً غیرمستقیم اشاره کنید که برای هدیهی تولد همسرتان به او یک دستگاه BMW هدیه دادهاید.
همچنین بهتر است چند دوست ثروتمند دیگر هم پیدا کنید که در قالب مقدمه یا تأییدیه از شما و موفقیتها و کتابتان تعریف کنند.
این سبک اشارهها به خودی خود ایراد بزرگی نیستند. بالاخره هیچجا نگفتهاند که حق ندارید به وسیلهی نقلیهی خود یا هدیهی تولد و سالگرد ازدواج همسرتان اشاره کنید. اعلام موجودی حساب بانکی هم، حتی به فرض اینکه نامتعارف باشد، باز ایراد جدی تلقی نمیشود.
ایراد جدی از آنجا شروع میشود که نویسندگان در چنین کتابهایی همهی اقتدار (Authority) و اعتبار (Credibility) را در خودشان خلاصه میکنند:
معمولاً در «صنعت موفقیت» (این اصطلاح را هم آنتونی رابینز و هم دارن هاردی در مقدمهی اثر مرکب به کار بردهاند) القاب هم به سادگی بذل و بخشش میشود. مربیان هم به خودشان راحت لقبهای بزرگ میدهند و هم دوستان خود و آشنایان و مربیان خود را به این شیوه بزرگ میکنند تا باز خودشان بزرگتر شوند.
بر پایهی همین قاعده است که هاردی به سادگی خودش را «از رهبران صنعت توسعه فردی در شانزده سال اخیر» مینامد و وقتی میخواهد بگوید شاگرد جیم ران بوده او را هم تا سطح «فیلسوف بزرگ کسب و کار» بالا میبرد.
این قاطعیت و اطمینان در بسیاری از جملهها و ادعاهای کتاب هم دیده میشود: «اثر مرکب تنها فرایند مورد نیاز شما برای رسیدن به اوج موفقیت است.» (توجه داشته باشید که «تنها» فرایند است. اوج موفقیت فقط یه قاعده داشته و آن را هم هاردی کشف کرده است).
یا مثلاً به سادگی ادعا میکند: «در کل جهان، این من هستم که عمیقترین باور را به پشتکار و پیوستگی (Consistency) دارم.»
هاردی در کتاب خود به نکات فراوانی اشاره میکند که اتفاقاً بخش قابلتوجهی از آنها در مطالعات علمی هم تأیید شدهاند. اما معمولاً هر چه میخوانید با تکیه بر «اعتبار شخصی» خود اوست. اگر هم گاهی قرار است از اعتبار علم برای تأیید خودش خرج کند از عبارات مبهمی مثل «روانشناسان گفتهاند» و «دانشمندان هم میدانند» استفاده میشود.
بنابراین اگر میخواهید با هاردی همراه شوید، ناگزیر خواهید بود به او اعتماد کنید؛ اعتماد مطلق.
همه چیز درست است چون هاردی میگوید. خودش هم بارها با همین لحن – که لحن رایج در سمینارهای انگیزشی است – با شما صحبت میکند: «این منم که به شما میگویم …. / این کار را بکنید چون من از شما میخواهم که آن را انجام دهید …»
در عین این تأکیدها، برخی از سادهترین نکات هم در استدلالهای هاردی نادیده گرفته شدهاند. مثلاً هاردی به تفاوت میان اثر انباشته شدن (Accumulation Effect) و اثر مرکب (Compound Effect) توجه ندارد. اینکه «عادتهای کوچک میتوانند در بلندمدت تغییراتی بزرگ ایجاد کنند» قابلانکار نیست. این هم که انحرافی کوچک میتواند در طول مسیر به انحرافی بسیار بزرگ تبدیل شود، کاملاً قابل درک است (خشت اول چون نهد معمار کج).
اما به ماهیت این مثالها توجه کنید:
فصل اول
اگر بخواهید ثروتمند شوید، بین «سه میلیون دلار پول» و یک سکهی «یک سِنتی (یکصدم دلار)» کدام را انتخاب میکنید اگر بدانید که ارزش آن سکه طی ۳۱ روز آینده، هر روز دو برابر خواهد شد؟
فصل دوم (به نقل از برایان تریسی)
شما هر جنبهای [هر جنبهای – همهی جنبهها] از زندگی خود را میتوانید ۱۰۰۰٪ بهتر کنید. کافی است روزی ۰.۱٪ (= یک هزارم) بهتر از دیروز شوید. اگر خواستید، روزهای تعطیل را هم حساب نکنید!
این منطق اگر چه روی کاغذ صحیح است، اما در عمل به این شکل عملی و امکانپذیر نیست. با بزرگتر شدن اعداد و ارقام، همان رشد ۰.۱٪ درصد هم دشوار و حتی غیرممکن میشود. محدودیتهای درونی و محیطی اجازه نمیدهند این شیوه برای مدت طولانی امکانپذیر باشد و محدودیتهای رشد به سرعت چنین فرایندی را کُند یا متوقف میکنند.
اگر شما روزی ۵۰ صفحه کتاب میخوانید، همین بهبود یک دهم درصدی را هم نمیتوانید برای مدت طولانی حفظ کنید. محال است بتوانید پس از ده سال به مطالعهی ۵۰۰۰ صفحه در روز برسید (و بر اساس ادعای هاردی، این جنس بهبود را همزمان در حوزههای دیگر زندگیتان هم تجربه کنید).
دارن هاردی اثر انباشت را با اثر مرکب اشتباه گرفته است. اگر اثر مرکب به همین سادگی و بدون محدودیت قابل اعمال بود، برای رفتن به ماه، نیازمند تلاش های ناسا و SpaceX نبودیم.
هاردی میتوانست یک برگ کاغذ را هر روز برایمان تا کند، و روز چهل و پنجم بشر به ماه می رسید.
البته اگر از استدلالها و محاسبات ریاضی که دارن هاردی برای اثبات اثر مرکب آورده بگذریم، اصل حرف او یعنی اثر انباشت تا حد زیادی قابلدفاع است و افراد بسیاری هم به این قاعده باور دارند. اینکه تغییرات جزئی، تصمیمهای کوچک و اقدامهای خُرد، اگر در بلندمدت به شکل پیوسته ادامه پیدا کنند و تکرار شوند، میتوانند تحولاتی شگفت بیافرینند.
کتاب اثر مرکب توانسته نظر بسیاری از خوانندگان را به خود جلب کند. این کتاب به شکلها و قالبهای مختلف (از فلش کارت تا کتاب صوتی و نسخه خلاصه) عرضه شده و همیشه پرطرفدار و پرفروش بوده است.
در زمان نگارش این مطلب، کاربران آمازون به اثر مرکب امتیاز ۴.۸ دادهاند. حتی در سایت گودریدز هم که کاربران سختگیرتری دارد و امتیاز گرفتن دشوارتر است، کتاب اثر مرکب توانسته امتیاز ۴.۶ را به دست بیاورد.
حتی با در نظر گرفتن اینکه مخاطبان چنین کتابهایی هم بیشترند و راحتتر هم رضایت میدهند، باز هم این عدد بالاست (کافی است با امتیازهای کتابهای آنتونی رابینز و برایان تریسی مقایسه کنید که به زحمت کمی از عدد ۴ چهار میکنند).
در چنین شرایطی (دربارهی این کتاب یا هر کتاب مشابه دیگر) میتوانیم دو سوال جالب بپرسیم:
بسیاری از نقدهای منفی که برای کتاب اثر مرکب مطرح شده به این نکته اشاره داشتهاند که «اثر مرکب نتوانسته انرژی و انگیزه کافی برای آنها ایجاد کند.»
به هر حال نویسنده کتاب اثر مرکب مدیر مجله موفقیت (Success Magazine) است و گروهی از خوانندگان آن را به عنوان کتابی انگیزشی برای موفقیت میخرند. البته خود هاردی هم ادعا میکند کتابش به همین منظور و با این هدف نوشته شده است.
اما مسئله اینجاست که قلب کتاب اثر مرکب حول این سوال شکل گرفته که چگونه عادتهای خود را تغییر دهیم؟
طی یک دهه اخیر کتابهای متعددی در زمینهی تغییر عادت منتشر شدهاند و جالب اینجاست که تقریباً همیشه از اقبال مخاطبان برخوردار بودهاند. از جملهی این کتابها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
اثر مرکب از یک جهت بر همهی این کتابها برتری دارد و آن برتری این است که پیش از تمام آنها منتشر شده است. اما ضعفی هم دارد که با توجه به سبک و سیاق کتابهای خودیاری دههی اخیر، ممکن است به ذائقهی مخاطب خوش نیاید.
تقریباً همهی نویسندگان کتابهای خودیاری – از جمله چهار کتاب بالا – یاد گرفتهاند که به جای حرفهای تحکمی و دستوری (من میگویم / به من گوش بدهید / همین که من میگویم کافی است / به پول و درآمد من نگاه کنید و حرفم را قبول کنید) به سراغ منابع علمی بروند. حتی اگر منابعشان قوی و دست اول نیست، لااقل فضا را به شکلی بسازند که گویی خودشان صرفاً یک واسطهاند و قرار است دستاوردهای مطالعهشده و مستند را به مخاطب عرضه کنند.
سبک دارن هاردی شاید برای ده یا بیست سال قبل خوب بود، اما شاید بتوان گفت در حال حاضر این سبک قدرت تأثیرگذاری خود را لااقل روی گروهی از خوانندگان از دست داده است.
با این حال این نکته را هم باید بگوییم که بخش قابلتوجهی از آنچه دارن هاردی مطرح کرده، مستقل از اینکه خودش میداند یا نمیداند، از نظر علمی هم قابلدفاع است. طی دهههای اخیر بحث شکلگیری عادتهای جدید به یکی از مباحث مهم در روانشناسی رفتاری تبدیل شده و مطالعات گستردهای روی آن انجام شده است. اگر اصطلاح Habit Formation را در گوگل جستجو کنید مقالات بسیاری در این زمینه پیدا خواهید کرد.
بعد از بیان همهی این تحسینها و ایرادها، در نهایت وقت آن است تا برخی از نکات مهم کتاب اثر مرکب را برای شما نقل کنیم. با وجود همهی نقدهایی که به کتاب وجود دارد، برخی از این نکات واقعاً ارزشمند هستند و توجه به آنها میتواند تغییرات مثبتی در زندگی ما به وجود بیاورد.
در ادامه برخی از نکات کلیدی مطرحشده در کتاب را – به انتخاب متمم و به شکل خلاصه – برای شما نقل میکنیم.
مهمترین موضوع کتاب اثر مرکب این است که مجموعهای از انتخابهای کوچک هوشمندانه، میتوانند پاداشی بزرگ به همراه داشته باشند. خیلی وقتها قدمهای کوچکی که انسانها در لحظه برمیدارند، در کوتاهمدت اثر محسوس و ملموسی ندارد. اما به تدریج با گذشت زمان، اثر آن اقدامها و تصمیمهای کوچک بهتر و بیشتر دیده میشوند و از یک جا به بعد، خروجی آنها شتاب میگیرد و به سرعت رشد میکند.
دارن هاردی تعریف اثر مرکب را به این شکل جمعبندی میکند: «انتخابهای کوچک و هوشمندانه اگر با پیوستگی و پایداری همراه باشند در طول زمان میتوانند تفاوتهای بنیادین ایجاد کنند.»
Small, Smart Choices + Consistency + Time = Radical Difference
یکی از مفاهیم کلیدی در کتاب دارن هاردی تلاش است. او تأکید دارد که تلاش میتواند بخشی از نداشتههای ما را جبران کند. مثلاً در فصل اول کتاب میگوید «باید نداشتن تجربه، مهارت، هوش یا تواناییهای ذاتی را با تلاش زیاد و سختکوشیتان جبران کنید.»
هاردی در تمام کتاب اثر مرکب به اهمیت تلاش اشاره میکند و معتقد است که اگر فردی به اندازهی کافی تلاش نکند، هیچ نوع تکنیک و روش دیگری نمیتواند برای پیشرفت و تغییر در زندگیاش مفید یا معجزهآفرین باشد.
اثر موجی یا Ripple Effect یکی دیگر از موضوعاتی است که دارن هاردی به آن توجه کرده است. او معتقد است که حوزههای مختلف در زندگی از یکدیگر مستقل نیستند و روی هم تأثیر میگذارند و این نکتهای است که ما معمولاً در تصمیم گیری و انتخابهایمان کمتر به آن توجه میکنیم.
به همین علت یک عادت خوب (یا بد) در یک حوزه مثل موج خودش را در حوزههای دیگر هم گسترش میدهد و در بخشهایی از زندگی تأثیر میگذارد که انتظارش را نداشتهایم.
مثلاً [بر طبق ادعا و توضیح هاردی] افزایش مصرف شیرینی شاید باعث شود که فرد بدخواب شود و صبح خسته از خواب بیدار شود و این خستگی باعث بدخُلقی شود و خُلق بد روی کیفیت فعالیتها در محیط کار تأثیر بگذارد و بازخوردهای منفی همکاران دردسرهای دیگری بسازد و نهایتاً موج این اتفاقات خودش را به زندگی مشترک و برخورد با شریک عاطفی برساند.
منظور هاردی این است که عادتهای کوچک را نباید به خاطر کوچک بودنشان کماهمیت در نظر بگیریم. اثر این عادتها نهتنها در طول زمان زیاد میشود، بلکه گسترهی آنها هم افزایش پیدا میکند و تأثیرشان روی زوایای متعدد زندگی پدیدار میشود.
نکتهی دیگری که دارن هاردی در کتاب اثر مرکب به آن میپردازد این است که بسیاری از انتخابهای ما ناآگاهانه هستند. او توضیح میدهد که ما معمولاً در پی این هستیم که تصمیم بهتری بگیریم و انتخابهای بهتری داشته باشیم.
اما شاید بسیاری از تصمیمهایی که قرار است به زندگی ما لطمه بزنند یا مانع موفقیتمان شوند، آنقدر ناخودآگاه گرفته شوند که اصلاً متوجهشان نشویم.
هر روشی که باعث شود تصمیمها و انتخابهای ما از سطح ناخودآگاه به لایهی آگاه ذهنمان برسند، میتواند مسیر ما را به سمت اهدافمان هموار کند.
هاردی این سوال را در مورد رابطه عاطفی مطرح میکند و میگوید: وقتی مشکلی در رابطهی عاطفی شما با طرف مقابل به وجود میآید، سهم شما در به وجود آمدن این مشکل چقدر است؟
معمولاً افراد بسیاری سهم خود را ۵۰٪ تلقی میکنند. اما او پیشنهاد میکند که سهم خود را ۱۰۰٪ در نظر بگیرید. یعنی به جای اینکه به طرف مقابل و نقش او فکر کرده و او را متهم کنید، به این فکر کنید که خودتان چه کاری میتوانید انجام دهید.
اگر بخواهیم با ادبیات رایج در روانشناسی صحبت کنیم، او معتقد است که مرکز کنترل درونی (به جدیترین و شدیدترین حالت خود) میتواند نقش مهمی در موفقیت افراد، مدیریت تعارض و گفتگوهای دشوار ایفا کند.
حرفهایی که دارن هاردی دربارهی شانس میزند، این روزها تقریباً برای همه تکراری شده است. اما به هر حال، برای کسی که میخواهد در مسیر رشد و موفقیت گام بردارد، همچنان یادآوری این نکات میتواند مفید باشد.
او شانس را ترکیبی از آمادگی، نگرش، فرصت و اقدام میبیند.
در میان این چهار عامل، فرصت (Opportunity) چیزی است که از اختیار ما خارج است و باید منتظر بنشینیم تا سر برسد. اما آمادگی (Preparation / Personal Growth) وظیفهی ماست و باید برایش وقت بگذاریم. او نگرش (Attitude / Belief) را هم عاملی درونی میبیند که خود ما در شکلگیریاش سهیم هستیم. طبیعتاً اقدام (Act) را هم یک عمل آگاهانه و از سر اختیار در نظر میگیرد.
بنابراین اگر از او بخواهیم دربارهی شانس بد صحبت کند، بسیاری از افراد بدشانس را کسانی میداند که یا به اندازهی کافی برای یادگیری و توسعه فردی تلاش نکردهاند، یا باورهای مناسب و کارآمد نداشتهاند و یا اینکه فرصت برایشان پیش آمده، اما در زمان مناسب دست به اقدام نزدهاند.
این هم از جمله نکتههایی است که هاردی به شکلهای مختلف بر آن تأکید میکند. اینکه اگر قصد دارید عادتی را در خود تثبیت کنید یا رفتاری را در زندگیتان تغییر دهید، حتماً هر چیزی را که به آن حوزه مربوط میشود بنویسید و ثبت کنید.
مثلاً اگر قصد دارید رژیم غذایی خود را تغییر دهید، حتی خوردن یک لقمه نان یا یک عدد چیپس را هم بنویسید. او معتقد است که نوشتن و ثبت کردن باعث میشود رفتارهای ناآگاهانهی ما وارد لایهی خودآگاه ذهنمان بشوند و آنها را بهتر ببینیم و درک کنیم.
ضمن اینکه در برخی موارد – مثل تصمیمهای مالی – این نوع مستندسازی کمک میکند که تصویری دقیقتر و واقعیتر از درآمدها و هزینههای خود داشته باشیم.
گزارشهای روزانه و هفتگی و ماهانه، بخش جداییناپذیر توصیههای دارن هاردی هستند.
او از اصطلاح پیگیری / ردیابی (Tracking) استفاده میکند و توضیح میدهد که: All winners are trackers.
موضوع دیگری که هاردی به آن پرداخته و در بحث شکلگیری عادت (Habit Formation) هم بسیار جدی گرفته میشود، عادتهای جایگزین است.
او تأکید میکند که وقتی میخواهید عادت بدی را از زندگی خود حذف کنید، حتماً به فکر عادت جایگزین باشید. باید انرژی خود، وقت خود و توجه خود را صرف موضوع / عادت / رفتار دیگری کنید تا عادت قبلی به تدریج به دست فراموشی سپرده شود.
به همین خاطر پیشنهاد میکند که بهتر است به جای الگوی «حذف کردن» خود را به الگوی «اضافه کردن» متعهد کنید.
مثلاً اگر حس میکنید وقت زیادی برای تماشای تلویزیون (یا در شرایط امروزی: شبکه های اجتماعی) میگذارید و روزی سه ساعت درگیر آن هستید، به جای اینکه مدام بگویید من باید این سه ساعت را کم کنم، به این سوال فکر کنید که «اگر سه ساعت اضافه در زندگی روزانهام بود، آن را به چه میگذراندم؟»
از همین الان شروع کنید و آن کارهایی را که آرزویشان را داشتهاید و مطلوبتان هستند آغاز کنید. به تدریج خودتان به نتیجه میرسید که وقت کافی برای تلویزیون یا شبکههای اجتماعی ندارید و سهم این ابزارها در زندگیتان کاهش پیدا میکند.
شاید این سالها که دوری از اخبار به توصیهای عمومی تبدیل شده، حرفهای دارن هاردی در این زمینه چندان تازه به نظر نرسند.
رولف دوبلی در کتاب دیگر اخبار نخوانید از دردسرهای گوش دادن به اخبار گفته است. آلن دو باتن هم راهنمای استفاده از خبر را منتشر کرده و حذف یا محدود کردن اخبار، پیشنهادی پیشپاافتاده محسوب میشود.
اما انصافاً باید گفت که این حرفها برای یک دهه قبل، آنهم در کتابهای ژانر موفقیت، حرفهای تازه و متفاوتی بوده است. او مخاطبان خود را به پیگیری خبرهای مرتبط از طریق RSS و به زبان امروزی نرمافزارهای خبرخوان (اندروید / iOS) تشویق میکند.
بحث دیگری که دارن هاردی به آن پرداخته، مدیریت روابط است. او یادآوری میکند که مدیریت روابط را میتوان به سه بخش تقسیم کرد:
منظور هاردی این است که باید کسانی را پیدا کنید که مناسب میدانید از اطراف شما حذف شوند. قرار نیست همه برای همیشه دوست و همراه ما باقی بمانند. شاید این کار سخت و تلخ باشد، اما برای موفقیت و دستیابی به اهداف زندگی ضروری است.
افراد دیگری هم هستند که الزاماً قرار نیست حذفشان کنیم، اما به نتیجه میرسیم که میشود روابط با آنها را محدود کرد. به تعبیر او، بعضیها دوست سهدقیقهای هستند. اما قرار نیست دوست سهساعته یا سهروزه باشند. میتوان وقتی بسیار محدود را به این گروه از افراد اختصاص داد.
در سومین گروه، افرادی قرار میگیرند که باید روابط خود را با آنها توسعه دهیم و وقت بیشتری را با آنها بگذرانیم. او در اینجا به جملهی معروف جیم ران هم اشاره میکند که هر کس، متوسط پنج نفری است که بیشترین وقت را با آنها میگذراند و تأکید میکند که ترکیب استراتژیهای «حذف، محدودیت و توسعه» میتواند ما را به جمع پنج نفری مطلوبمان نزدیکتر کند.
برای اینکه بهتر با فضای کتاب اثر مرکب و نگاه دارن هاردی آشنا شوید، تعدادی از جملات دارن هاردی را از این کتاب انتخاب کردهایم و برایتان میآوریم. بخشی از این جملهها، گزارههای سادهای هستند که پذیرش آنها دشوار نیست. اما برخی دیگر از جنس جملات انگیزشی محسوب میشوند.
نقل این جملات در متمم به معنای تأیید صحت تکتک آنها نیست. بلکه هدف ما صرفاً ایجاد تصویر بهتری از الگوی فکری دارن هاردی و نگاه او در کتاب اثر مرکب است (ترجمه از متمم):
تمامی خدمات اين وب سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه میباشند و فعاليتهای اين سايت تابع قوانين و مقررات جمهوری اسلامی ايران است.
تـمـامـی حـقـوق بـرای فـروشـگـاه کــتــابــوفــن مـحـفـوظ اسـت.