فروش ویژه
310,000تومان
189,000تومان

درباره کتاب

کتاب ملت عشق

نویسنده
مترجم
ناشر
زبان
فارسی
دسته موضوعی
تعداد صفحات
510 صفحه
سال انتشار
سال 1402
نوبت چاپ
126 بار چاپ شده
قطع کتاب
رقعی
نوع جلد
شومیز
کد شابک
9786002784990

توضیحات

معرفی کتاب ملت عشق کتاب پرفروش این روزها
 

معرفی و تحلیل کتاب ملت عشق

 
 

ملت عشق کتابی است پرفروش در ترکیه و البته ایران. شاید پیش از منتشر شدن این کتاب در ایران و استقبال بی‌نظیر از آن کمتر کسی الیف شافاک نویسنده ترک‌تبار آن را می‌شناخت. رمان ملت عشق روایتی عارفانه از همه‌ی زندگی است و نه فقط عشق. روایتی که در رفت و برگشت‌های پی‌درپی در زمان حال و گذشته به خواننده ثابت می‌کند که درک زندگی ورای زمان و مکان و حتی سن و سال است.

اگر کتاب ملت عشق را خوانده باشید، می‌دانید که یکی از شخصیت‌های اصلی و جذاب این داستان شمس تبریزی است. ما در یادداشت «معرفی کتاب‌هایی درباره شمس تبریزی» چند کتاب درباره او معرفی کردیم که برای شناخت بیشتر شخصیت او مفید هستند.

خلاصه و موضوع کتاب ملت عشق

داستان ملت عشق در دو خط زمانی اتفاق می‌افتد. اولی در قرن هفتم هجری در قونیه دنبال می‌شود. زمانی که مولانا به‌عنوان عالمی بزرگ در شهر قونیه میان مردم شناخته می‌شد و مردم و طبقه‌ی حاکم برای او احترام بسیاری قائل بودند. از طرفی شمس در آستانه‌ی چهل سالگی احساس می‌کند به زودی از دنیا می‌رود و می‌خواهد از چهل قانون عشقی که در زندگی‌اش درک کرده برای کسی بگوید. دیدار میان صوفی و عالم و ماجراهایی که در این میان می‌افتد خواننده را تا آخر داستان درگیر می‌کند.

دومین روایت داستان در ۱۴ قرن بعد دربوستون آمریکا اتفاق می‌افتد. زمانی که اللا روبینشتاین در آستانه‌ی چهل سالگی است و به تازگی ویراستاری کتابی را پذیرفته است. اللا درگیر نوعی رخوت و روزمرگی است و زندگیش از جنبه‌های متفاوت با مشکلاتی روبروست اما این کتاب که «چهل قانون عشق» نام دارد و در واقع همان ماجرای دیدار شمس و مولاناست، به شدت زندگی او را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

الیف شافاک این دو روایت را با رفت و برگشتی ماهرانه به یکدیگر پیوند می‌دهد. تا حدی که برای لحظاتی حتی خواننده متوجه تغییر زمان نمی‌شود. اینکه عشق چگونه می‌تواند در هر زمانی بی هیچ کم و زیادی زیرِ زندگی کسی را رو کند، در رمان ملت عشق محور داستان است.

الیف شافاک در این کتاب از تغییری صحبت می‌کند که عشق در زندگی انسان‌ها ایجاد می‌کند. از معنایی که به واسطه‌ی تجربه‌ی عشق انسان‌ها در زندگی‌شان می‌توانند درک کنند.

ملت عشق

ملت عشق

نویسنده: الیف شافاک

مترجم: ارسلان فصیحی

 

ملت عشق نامی است که در ایران برای کتاب الیف شافاک متداول شده است. در ترکیه این کتاب با عنوان «چهل قانون عشق» شناخته می‌شود. ملت عشق در سال ۲۰۱۰ به صورت هم‌زمان به دو زبان انگلیسی و ترکی منتشر شد. این کتاب تاکنون بیش از ۵۰۰ بار در ترکیه تجدید چاپ و به بیش از ۳۰ زبان زنده ترجمه شده و توانسته رکورد پرفروش‌ترین کتاب تاریخ ترکیه را نیز به دست آورد.

 

عشق؛ گمشده‌ی انسان مدرن

انسان مدرن در دنیایی سرشار از رفاه و امکانات زندگی می‌کند. همه چیز پیش از آنکه او طلب کند، برایش مهیا شده است. اما چرا با وجود تمام این خوشبختی‌های ظاهری و فرصت‌هایی که در اختیار دارد، احساس پوچی و خلأ می‌کند؟ گمشده‌ی انسان مدرن چیست که این اندازه در جست‌وجوی آن است و درحالی‌که پیدایَش نمی‌کند، بیشتر از پیش احساس تنهایی می‌کند؟ الیف شافاک پاسخ این پرسش را می‌داند و در کتاب ملت عشق این‌گونه به آن جواب می‌دهد: گمشده‌ی انسان مدرن «عشق» است.

ملت عشق روایت عشق یک زن چهل‌ساله‌، خانه‌دار و صاحب فرزند به مردی نویسنده و صوفی در روزگار کنونی است. اما این عشق مانند ریسمانی بلند نیاز به جایی دارد که محکم به آن گره بخورد و دیگر ترسی از پاره‌شدن آن وجود نداشته باشد. به همین دلیل، شافاک عشق زمینی و این‌زمانی داستانش را به ماجرای عشق مولانا و شمس به یکدیگر و در نهایت، عشق آن‌ها به خداوند به‌عنوان عاشق‌ترین عاشق‌ها گره می‌زند.

اگر بنا بود خواننده‌ فقط داستان عشق دو نفر در این دنیا را بخواند و ماجرای تأثیر یکی بر دیگری را از نظر بگذراند، این رمان عاشقانه آن‌قدرها طرفدار پیدا نمی‌کرد. شاید مثل هزاران رمان ساده و عامه‌پسند چاپ و سپس فراموش می‌شد. اما شافاک با تیزهوشی داستانی را به صورت موازی در کتاب مطرح کرده است که می‌تواند برای خواننده‌ی سرگشته و منزوی این دوران جالب و در خور توجه باشد: حکایت رابطه‌ای عجیب و پرمعنا میان دو شخص بزرگ در دنیای قدیم، یکی عالمی بزرگ و مشهور و دیگر صوفی‌ای که به هر کجا پا می‌گذارد با جملاتش غوغا به پا می‌کند؛ مولانا و شمس. خواننده فصل به فصل با ماجرای ارتباط این دو پیش می‌رود و هرچه می‌گذرد با معنای جدیدی از «عشق» آشنا می‌شود که تا به حال با آن مواجه نگشته بود.

چرا باید کتاب ملت عشق را بخوانیم؟

در کتاب ملت عشق، ۴۰ قاعده‌ی عشق از زبان شمس روایت می‌شود که هرکدام دریچه‌ای به سوی معرفتی عمیق باز می‌کنند. کم‌کم این قوانین در زندگی شخصیت اول داستان، اللا، معنی و کاربرد پیدا می‌کنند و دیگر او می‌تواند عشق را نه فقط در داستان مولانا و شمس بلکه در همین دنیا و از طریقی دیگر بجوید و با آن زندگی کند. این کتبا راهنمای عملی رسیدن به زندگی عاشقانه است؛ البته عشقی که رنگ و بوی «عارفانه» دارد. و این نکته‌ای است که این کتاب را از کتاب‌های عاشقانه‌ی مشابه خودش متمایز می‌کند. اگر می‌خواهیم عشق را با معنا و به صورت جدیدی تجربه کنیم، بهتر است ملت عشق را بخوانیم.

شمس در ابتدای کتاب «مقالات» خطابه‌ای غرا و بسیار گیرا درباره‌ی عشق دارد، با این مضمون که تو چه داری تا بر کف دست نهی و به درگاه خدای خود ببری که اگر از سر جان هم برخیزی زیره به کرمان برده‌ای. تنها چیزی که او ندارد و تو داری نیاز است. پس نیاز ببر به درگاه بی‌نیاز تا پیک عشق او به سراغت بیاید. مثنوی نیز با عشق آغاز می‌شود و اولین حکایت مثنوی هم داستانی عاشقانه است (حکایت شاه و کنیزک). آتش عشقی که در شعر مولانا شعله‌ور است از شمس برمی‌خیزد.

مفهوم عارفانه‌ی عشق برای خواننده‌ی غربی بسیار جذاب و جدید است؛ اما خواننده‌ی شرقی با آن چگونه رفتار می‌کند؟ خواننده‌ای که هنوز به‌کل از سنت خود جدا نشده و یک پا درون سنت دارد و یک پا در زندگی مدرن؛ نه می‌تواند کامل وارد دنیای مدرن شود و نه می‌تواند از سنت و فرهنگ خود جدا شود، با کتاب ملت عشق ارتباط برقرار می‌کند؛ چون این کتاب سعی می‌کند پلی بین این دو دنیا بزند و آن دو را آشتی دهد. حالا خواننده‌ی شرقی هم می‌تواند ردپایی از فرهنگ خود را درون کتاب بیابد و هم به زندگی جدید خود ادامه دهد. 

از سوی دیگر، برای خواننده‌ی ایرانی که با شمس و مولانا دمخور است، خواندن این کتاب از واجبات است تا بتواند داستان مولانا و شمس را از دریچه‌ی نگاه زنی در غرب متولدشده بخواند و پس از آن، به نقد آن کتاب و سپس به مقایسه‌ی آن با کتاب‌هایی که در ایران چاپ شده‌اند بپردازد و بعد به این نتیجه برسد که دلیل این همه اقبال به کتاب در ایران و جهان چیست؟

این رمان را چه افرادی به فارسی ترجمه‌ کرده‌اند؟ بهترین ترجمه کدام است؟

از کتاب ملت عشق با نام اصلی «The Forty Rules of Love» تا امروز سیزده ترجمه به فارسی موجود است. البته اگر بخواهیم ترجمه‌های غیرمتعارف و شناخته‌نشده را هم حساب کنیم این عدد به ۶۰ هم می‌رسد.

مشهورترین ترجمه از این کتاب از ارسلان فسیحی است که نشر ققنوس منتشر کرده است. دیگر ترجمه‌ها از این قرار هستند:

  • عشق (ملت عشق) از عفت دیبایی (نشر نیماژ)
  • ملت عشق از مریم صالحی (نشر شانی)
  • ملت عشق از گروه مترجمان از نشر مسیر سبز رشد
  • چهل قانون ملت عشق ترجمه‌ی انسیه رضایی (ملینا)
  • چهل قانون ملت عشق ترجمه‌ی مرضیه فاطمی کیا (نشر ارمغان گیلار)
  • ملت عشق از علی اکبر قاری نیت (نشر نیریز)
  • چهل قانون عشق از راضیه عبدلی (نشر روزگار)
  • ملت عشق از سمیه بدوی (ندای معاصر-زرین کلک)
  • ملت عشق از زهرا یعقوبیان (نشر نیک فرجام)
  • چهل قانون عشق از لعبت روحانی (نشر ارتباط برتر)
  • ملت عشق از آهو تقی‌زاده (نشر یوشیا)
  • ملت عشق از نازنین جباریان صابر (نشر اختر)

همانطور که گفته شد، در ایران این کتاب چندین بار ترجمه شده است. اما ترجمه‌ی ارسلان فصیحی از انتشارات ققنوس به‌عنوان مشهورترین ترجمه شناخته می‌شود.

چهل قانون عشق؟ ملت عشق؟ عشق؟

گفتنی است که نام اصلی این کتاب، چهل قانون عشق است که در برخی نسخه‌های فارسی به همان صورت ترجمه شده است. اما ارسلان فسیحی به انتخاب خود نام این کتاب را ملت عشق گذاشت. ملت عشق درواقع نام کتابی است که شخصیت عزیز در اختیار اللا می‌گذارد تا ویرایش کند و برگرفته از شعری از مولاناست که در مثنوی آمده:

ملت عشق از همه دین‌ها جداست / عاشقان را ملت و مذهب خداست

آیا داستان کتاب ملت عشق واقعی است؟

الیف شافاک داستان «اللا و عزیز» و «مولانا و شمس» را به صورت موازی پیش می‌‌برد. داستان اللا ساخته‌ی خیال شافاک، اما داستان مولانا و شمس برگرفته از ماجرایی حقیقی در دل تاریخ و در قرن هفتم هجری است.

کتاب‌ها و متون فراوانی به این واقعه اشاره کرده و بر آن صحه گذاشته‌اند. برای مثال، تذکره‌ی مناقب‌العارفین نوشته‌ی شمس‌الدین احمد افلاکی (درگذشته‌ی ۷۶۱ ه. ق) که از مثنوی‌خوانان خانقاه مولویه در قونیه و سال‌ها مشغول گردآوری مطالب کتاب خود بود، یکی از منابع معتبر و قدیمی در این زمینه محسوب می‌شود. در این کتاب به‌تفصیل درباره‌ی آشنایی مولانا و شمس توضیح داده می‌شود. مناقب‌العارفین آیینه‌ای از موقعیت قونیه و زندگی مولوی و یاران اوست.

منبعی دیگر برای آشنایی با روحیات و عقاید شمس و مولانا، آثاری است که خود این بزرگان مکتوب کرده‌اند یا در مجالس خود خوانده و شاگردانشان تحریر کرده‌اند. از میان آن‌ها می‌توان به کتاب‌های «در جستجوی آینه؛ گزیده‌ی مقالات شمس تبریزی» به تصحیح استاد بزرگ محمد علی موحد، «غزلیات شمس تبریز» تصحیح و گزینش دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و «مثنوی معنوی» به تصحیح مجدد حسن لاهوتی از مرکز نشر میراث مکتوب اشاره کرد. مقدمه‌ی دو کتاب دکتر موحد و شفیعی کدکنی، خود به اندازه‌ی یک کتاب مفصلْ خواندنی و دارای اهمیت‌اند و خواننده را به‌خوبی با مولانا و شمس آشنا می‌کنند. در ثانی، چه منبعی، موثق‌تر از غزلیات شمس تبریزی که خود رساتر از هر گفته و سند دیگری ارتباط عارفانه و عاشقانه بین شمس و مولانا را با زبان شعر فاش می‌سازد؟

دیدار مولانا و شمس و مرگ شمس در روایت‌ها

دکتر موحد در مقاله‌ای با نام «دیدار مولانا و شمس» این رویداد را چنین بیان می‌کند: «…تاریخ دقیق آن اتفاقی که شمس تبریزی به سراغ مولانا در قونیه آمد، با دقت تمام، با قید اینکه چه روزی از چه ماه و حتی چه وقتی از روز بود ثبت شده است و این یک استثنای فوق‌العاده است… . در ثلث آخر کتاب [از کهن‌ترین نسخه‌های مقالات شمس] در وسط مطالبی درهم و برهم ناگهان به این عبارت برمی‌خوریم: قدوم مولانا شمس‌الدین تبریزی خلد الله برکته بامداد روز شنبه بیست و ششم جمادی‌الاخر سنه اثنی و اربعین… اما مکان ملاقات: شمس در زی و لباس بازرگانان سفر می‌کرد و در هر شهری که می‌رسید در کاروانسرایی از بازار شهر حجره‌ای می‌گرفت و همان‌جا می‌ماند. در قونیه هم که آمد به روایت سپهسالار، در خان شکرریزان منزل کرد. اما افلاکی نشانی منزل او را در خان شکرریزان می‌دهد. به نظر می‌رسد در مدت کمابیش صد و بیست سالی که از آن ایام تا زمان افلاکی فاصله بود کاروانسرایی که یک وقتی مرکز برنج‌فروشان بود به مرکز شکرریزان و قنادان تبدیل شده بود. روایت افلاکی را می‌خوانیم که گفته است: مولانا با جماعت فضلا از مدرسه‌ی پنبه‌فروشان بیرون آمده بود و از پیش خان شکرریزان می‌‌گذشت. حضرت مولانا شمس‌الدین برخاست و پیش آمده عنان مرکب مولانا را بگرفت که یا امام المسلمین، ابایزید بزرگ‌تر بد یا محمد؟»

دکتر موحد در این مقاله ذکر می‌کند که از این مدرسه در قونیه تنها خرابه‌ای باقی مانده و فقط سنگ‌نبشته‌ای آنجا گذاشته‌اند که گذشته‌ی مکان را شرح می‌دهد. این مدرسه همان جایی است که مولانا در آن درس می‌داد. امروزه می‌توان مکانی را که شمس و مولانا برای نخستین بار یکدیگر را دیدند، در کنار این مدرسه تخمین زد. دور این مکان را نرده‌ای کشیده‌اند و مانند یک زیارتگاه در آنجا چراغ افروخته‌اند و دراویش به زیارت آنجا می‌روند.

«…مولانا که به شمس رسید دست کم سی و هشت سال از عمرش می‌گذشت؛ مردی بود جاافتاده، صاحب موقعیتی تثبیت‌شده و حرمت و منزلتی تمام. دل‌کندن چنین مردی از محراب و منبر و پشت‌کردن او به مریدان و پیروان و تسلیم مطلق خود به درویشی که معلوم نبود از کجا پیدایش شده چندان شگفت است که اگر تصریحات خود او [مولانا] نبود، باورکردنش معقول نمی‌نمود. پهلوان عرصه‌ی سخنوری، مفتی شهر، عالمی جلیل‌القدر را تصور کنید در برابر درویشی آفاقی که از گرد راه رسیده و مدعی است که مرا فرستاده‌اند که آن بنده‌ی نازنین ما میان قوم ناهموار گرفتار است؛ دریغ است که او را به زیان برند. درویشی که همه‌ی اندوخته‌های ذهنی آن فقیه معتبر زبان‌آور را به هیچ می‌گیرد و متاع علم و فضل او را دو پول سیاه ارزش نمی‌نهد. مولانا همه‌ی اندوخته‌ی علم و فضل خویش را در پای شمس می‌ریزد که مقبول از نامقبول جدا سازد و هرچه را که نامقبول است دور بریزد. ظهور شمس در افق زندگی مولانا و ربودگی یکباره‌ی مولانا به این پیر مرموز و انقطاع او از مریدان ناخشنودی‌ها و بگومگوهای بسیار در پی داشت؛ به‌ویژه آن گروه از خراسانیان که در رکاب مولانا از بلخ تا قونیه [برای جان‌به‌در‌بردن از حمله‌ی مغول] آمده بودند این وضع را برنمی‌تافتند… . دوران مصاحبت مولانا با شمس از درون‌سو با آرامش و گشایشی راحت‌بخش و از برون‌سو با چالش و تنشی دل‌آزار توام بود. چندان که شمس در سال ۶۴۵ غفلتاً همچنان که آمده بود، رفت و ناپدید شد. مولانا که از غیبت او سخت آشفته و پریشان شده بود در جست‌وجوی او مکرر به شام رفت؛ چراکه فکر می‌کرد که شمس به آنجا رفته باشد. اما شمس نه به سوی شام بلکه به جانب تبریز رفته بود و پیش از وصل به مقصد در خوی درگذشته و همانجا به خاک سپرده شده بود. شمس ماموریتی که برای خود قائل بود، با کشف مولانا و نجات او از میان قوم ناهموار به انجام رسانیده بود. مولانا از دید شمس، دیگر نیازی به وجود او نداشت و حضور شمس در قونیه مایه‌ی تنش بود. تصمیم گرفت که برود و مولانا را به خود واگذارد. بی‌خبر رفت چون می‌دانست که اگر نیت خود را نزد وی افشا کند، عملی‌کردن آن دیگر ممکن نخواهد بود. ناراحتی شدید مولانا و التماس او مانع بزرگی در این راه بود. پس ناگهان غیب شد. اول فکر می‌کردند جایی نزدیک رفته و مشکلی برایش پیش آمده. یکی دو روز صبر کردند و تمام سوراخ سنبه‌های شهر را گشتند و مولانا که نشانی از وجود او در قونیه نیافت، گمان برد که این بار هم مثل گذشته به جانب شام رفته است. باقی داستان را همه می‌دانند و جست‌وجوی نافرجام مولانا ادامه داشت تا آنگاه که خبر مرگ شمس را دریافت و فریاد برآورد.»



بررسی دقیق‌تر و نقد کتاب ملت عشق

رمان ملت عشق از همان زمان که در دنیا سروصدا به پا کرد و در ایران هم ترجمه شد، دو دسته منتقد پیدا کرد: گروهی که سینه‌چاک آن شدند و به دفاع از آن پرداختند و گروه دوم که به نقد آن پرداختند و آن را رمانی سطحی پنداشتند. حال به دلایل هر کدام از این دو گروه می‌پردازیم:

نکات مثبت

دسته‌ی اول معتقدند ملت عشق رمانی ساده و همه‌فهم است. بسیاری از کسانی که کتاب‌های جدی درباره‌ی عرفان و عشق نخوانده‌اند با این کتاب ارتباط برقرار کرده‌اند. این دسته همین‌که می‌بینند مردم به وسیله‌ی یک رمان ساده با مولانا و شمس آشنا شده‌اند، معتقدند الیف شافاک وظیفه‌ی خود را به‌خوبی انجام داده است. کسانی که شیفته‌ی عرفان اسلامی شده‌اند می‌توانند پس از خواندن این کتاب با منابع جدی‌تر آشنا شده و مطالعات خود را ادامه دهند. کسانی هم که دغدغه‌ی مطالعه و کسب اطلاعات جدید ندارند، همین که با مفهومی جدید از عشق آشنا شده‌اند و حالا چهل قانون از عشق راهنمای عملی آن‌ها در زندگی شده است برایشان کافی است. این خوانندگان در هیچ کجای دیگر با این مفاهیم آشنا نمی‌شدند و حالا که شافاک با رمان ساده‌ی خود آن‌ها را با این مفاهیم عمیق آشنا کرده است بهترین اتفاق ممکن افتاده است.

گفتنی است شافاک در سال مولانا به درخواست بنیاد مولانا (در ترکیه) کتاب ملت عشق را نوشته است. با دیدن فروش فوق‌العاده‌ی این کتاب در جهان می‌توان نتیجه گرفت شافاک موفق بوده و توانسته مولانا و شمس را به جهانیان بشناساند. البته در دیدی وسیع‌تر، ترکیه موفق بوده و توانسته منبعی موفق برای جذب توریسم به قونیه پیدا کند.

نکته‌ی دیگری که اغلب در نقد مثبت این کتاب نقل می‌کنند، اشاره‌ای است که شافاک به نزدیکی مذاهب و ادیان به‌هم به‌ویژه سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام می‌کند. او مردم را به صلح و دوستی دعوت می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد همه در کنار هم با عشق زندگی کنند. هرچه بدی در دنیا وجود دارد و به چشم ما می‌آید، جلوه‌ای از وجود خود ماست که می‌توانیم با خیرِ وجودمان آن را اصلاح کنیم. خوانش او از عرفان مولانا و شمس آن‌قدر فراگیر است که تمام ادیان و مذاهب را در بر می‌گیرد و حتی تصویری نو و صلح‌طلب از اسلام نشان می‌دهد که به‌کل با تصویر بنیادگراهای دینی تفاوت دارد.

نکات منفی

اما نظرات منفی به‌خصوص از سمت ایرانی‌ها که اطلاعات بیشتری درباره‌ی مولانا و شمس دارند و به‌نوعی خود را یک سر ماجرا می‌دانند بیشتر است. 

رابطه‌ی عارفانه و خاص مولانا و شمس برای ایرانی‌ها نوعی تقدس دارد. همراه‌شدن این ماجرا با داستانی عاشقانه و سطحی، تنزل‌دادن این ماجرای سترگ است. گویی نویسنده داستانی ساده بدون هیچ جذابیتی را از عمد با ماجرایی تاریخی همراه می‌کند تا از این طریق خواننده را همراه خود بکشاند. او به دلیل اطلاعات کم خود از ارتباط مولانا و شمس، نه می‌توانست داستانی تماماً درباره‌ی مولانا و شمس بنویسد (چون دستش رو شده و خواننده متوجه ناآگاهی او می‌شد) و نه می‌توانست به صرف روایت داستانی مدرن اکتفا کند؛ چون داستانش به‌تنهایی جذابیت و کشش نداشت. بنابراین این دو را کنار هم قرار داد.

از سوی دیگر، عشق میان مولانا و شمس از جنسی دیگر است. هنوز پس از صدها سال از آن ماجرا متخصصان امرْ آن را به زبان خود تفسیر و بیان می‌کنند؛ اما شافاک عشق میان یک زن و مرد را هم‌ردیف آن قرار می‌دهد؛ درحالی‌که در رابطه‌ی مولانا و شمس ارتباط جسمانی وجود نداشت و رابطه‌شان فراتر از ارتباط‌های زمینی بود. گویی شافاک برای موجه نشان‌دادن ارتباط بین اللا و عزیز آن را مشابه ارتباط مولانا و شمس و عشق آن‌ها را در ردیف عشق آن دو قرار می‌دهد؛ درحالی‌که این کجا و آن کجا؟

مسئله‌‌ی دیگری که حتی خوانندگان در قسمت نظرات در سایت‌های مختلف ابراز کرده‌اند، به رفتار اللا مربوط می‌شود؛ آنجا که خانواده‌اش را رها می‌کند و به قصد زندگی با عزیز با او می‌رود؛ درحالی‌که این رفتار در مغایرت با آموزه‌های عرفانی و دینی بوده و در دنیای کنونی ما قابل تفسیر است و به هیچ وجه، این گونه رفتارها را با اندیشه‌های اشخاصی چون شمس و مولانا نمی‌توان توجیه کرد. خواننده حتی ممکن است این رفتار را در تضاد با آموزه‌های مولانا ببیند و به این بیندیشد که نویسنده حتی خود دچار تعارض شده است.

الیف شافاک نویسنده‌ای فمینیست است. قطعا این عقاید در داستان او تاثیر گذاشته‌اند. انتخاب یک زن از دنیای کنونی که تحت تاثیر شخص دیگری (عزیز) قرار می‌گیرد و به نوعی مولانای این جهان می‌شود تا به دنبال شمس خود برود، نشان از همین تفکر دارد. شافاک تصمیم گرفته اللا را به مرحله‌ای برساند که خود انتخابگر مسیر زندگی اش باشد نه کس دیگری. و این انتخاب لاجرم شامل سبک زندگی و انتخاب شریک زندگی‌اش هم می‌شود.

در حقیقت می‌توان در جواب به کسانی که این قسمت از داستان را در تضاد با تعالیم عرفانی می‌بینند، اینطور گفت که شافاکِ فمینیست تصمیم گرفته زنِ داستانش را به گونه‌ای فعال در مرکز داستان قرار دهد که پشت پا به تمام زندگی‌اش بزند (در مقایسه با اغلب داستان‌های عارفانه که شخصیت اصلی داستان مرد است و متحول می‌شود). او انتخاب می‌کند که دیگر با همسر خیانتکارش زندگی نکند؛ اما هنوز با فرزندانش ارتباط دارد. در جایی از داستان اللا می‌گوید که همسرش او را برای گرفتن طلاق اذیت کرده و همین می‌تواند نشان دهد که اللا نمی‌خواهد بی‌اخلاق باشد.

اتفاقا شافاک در جای‌جای داستان سعی می‌کند از زبان مولانا و شمس و حتی عزیز نشان دهد که اخلاقیات برایش مهم است؛ چه آن طرف ماجرا یک گدا باشد، چه زنی روسپی، چه یک قاتل و چه مردی خیانتکار که بارها به زنش خیانت کرده و نمی‌تواند جدایی زنش را از خود ببیند. اتفاقا ملت عشق از آن جهت برای خوانندگان غربی مورد قبول و پذیرفته شناخته شد که همین ماجراهای معمول زندگی زن امروزی را به تصویر کشیده است. اگر ارتباط اللا با عزیز صرفا به ارتباطی افلاطونی منجر می‌شد و اللا از پی آن تحول، به کانون خانواده برمی‌گشت و زندگی تازه‌ای را شروع می‌کرد، شاید برای خواننده‌ی غربی آن اندازه باورپذیر نبود.

از سوی دیگر، همین دیدی که شافاک به اللا در داستانش دارد، برای خواننده‌های زن شرقی هم جدید و جالب است. آن‌ها با جنبه‌ی جدیدی از شخصیت زن آشنا می‌شوند که می‌تواند در چهل‌سالگی زندگی جدیدی را همراه عشق آغاز کند. فرهنگی که همیشه عشق را برای زن مضر و او را از آن برحذر می‌دانست، او را در دنیای مدرن با هزاران اندیشه‌ی جدید، تنها رها کرده است. اما این زن می‌خواهد فاعلیت داشته باشد و به دنبال رویاهای خود برود. و این رویاها چه‌بسا در قونیه و از زبان مولانا و شمس و عزیز مطرح شده باشند. او می‌خواهد تغییر کند و چه خوب که گمشده‌اش را اینگونه بیابد. حتی پس از مرگ عزیز.

نکته‌ی دیگری که در نقد کتاب ملت عشق الیف شافاک وجود دارد به ترجمه‌های آن برمی‌گردد. قسمت‌هایی از کتاب را که مترجمان متوجه نشده‌اند، از قید ترجمه‌شان گذشته‌اند. همچنین، کتاب به زبان اصلی پر از اشارات قرآنی است، ولی مترجمان نتوانسته‌اند آیه‌ها را بیابند و آن‌ها را در پاورقی قید کنند. همچنین هرکدام از ۴۰ قاعده برگرفته از سخنی از شمس یا شعری از مولانا هستند که مترجمان اصل آن‌ها را نجسته‌اند. مترجمان حدیث، مسائل عرفانی و اشعار مولانا را در نیافته و در ترجمه نیاورده‌اند. اشعاری هم که نقل کرده‌اند، آن چیزی نیست که خود شافاک اراده کرده بود.

توضیحاتی که در اینجا آمده تماما از وبسیات طاقچه برداشت شده که لینک آن در زیر آمده است:

کتاب صوتی ملت عشق در طاقچه

کتاب های مرتبط

تمامی خدمات اين وب سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می‌باشند و فعاليت‌های اين سايت تابع قوانين و مقررات جمهوری اسلامی ايران است.

تـمـامـی حـقـوق بـرای فـروشـگـاه کــتــابــوفــن مـحـفـوظ اسـت.