خلاصه ای از کتاب تکه هایی از یک کل منسجم
وقتی این کتاب بالغ بر سیصد و شصت بار چاپ شده باید نسبت اینکه چه مطالبی داخلش نهفته شده حساس شد. حقیقتا این موضوع در درجه اول برای خودم خیلی جذاب بود و باعث شد تا من کنجکاو بشم که خانم مقیمی بزرگوار چه مطالب مفیدی در این کتاب گنجانده است که در این حد مورد توجه مخاطب قرار گرفته است.
همان طور که از نام این کتاب پیداست خانم مقیمی کوشیده نوشته هایش با مفاهیم متفاوت در مورد خودشناسی را در نهایت به صورت یک کل منسجم در آورد این در حالی است که هر کدام از این نوشته ها به تنهایی نیز دارای معنا و مفهوم می باشد و مخاطب می تواند فقط یک بخش از آن را مطالعه کند بدون اینکه نیاز به مطالعه بخش های دیگر برای درک مطلب داشته باشد. یعنی همان تکه هایی از کل منسجم در خود متن کتاب نیز رعایت شده است.
کتاب تکه هایی از یک کل منسجم نه فصل داردکه نویسنده در آن به آگاهیبخشی از چگونگی زندگی، احساسهایی همچون نفرت، حسادت، ترس، شادی و عشق، تفکراتی که صمیمیت را در رابطه کم میکند، زمان به عنوان مهم ترین عنصر رشد رابطه ها و تنهایی پرداخته است.
سرکار خانم مقیمی همچنین تمرین هایی برای مخاطب خود در این کتاب در نظر گرفته که از جمله آن ها می توان به: تمرین کنیم ازخودمان فرارنکنیم، تمرین کنیم مقایسه نکنیم، تمرین کنیم در رابطههای خونی صبورباشیم و رابطه را قطع نکنیم، تمرین کنیم ببخشیم و سخت گیرنباشیم، تمرین کنیم که احساس ارزشمندی به وجودآوریم، تمرین کنیمباخودمان ودیگران قهر نکنیم، تمرین کنیم با آدم هایی که نیستند زندگی نکنیم اشاره کرد.
فرارِ ما از تنهایی، شبیه فرار از خودمان است. شبیه به این است که میخواهیم بخشی از بدنمان را بپذیریم چون دیدن و لمس کردن و حس کردنش «دردآور» است، فقط کافیست روزی مجبور شویم با آن بخش دردآور مواجه شویم. آن روز، روز غمگینی خواهد بود اما پس از آن، «پذیرش» شروع میشود و زمانی که درد را پذیرفتیم، درد شبیه به جریانی بیدار کننده در ما میچرخد و از بدنمان بیرون میرود و ما «تغییر» را حس خواهیم کرد.
در فصل اول نویسنده این موضوع اشاره میکند که درد و رنج بخشی از زندگی ماست، تنهایی بخشی از زندگی ماست. طوری بند ما طراحی شده است که برای همین زندگی باشد و باید با آن کنار آمد. بر خلاف باور عده ای که به ترویج روانشناسی زرد مشغول هستند، خانم مقیمی باور دارد که از دست دادن نیز بخشی از زندگی ماست و زندگی ما مملو از ناکامی است و این بخش عادی از فرآیند زندگیست. در برابر حقایق زندگی تسلیم باید بود اما نه بی تفاوت!! زندگی بسیار انعطاف پذیر است.
در فصل دوم ماهیت دنیای درونی ما بررسی می شود و بسیار شفاف توضیح داده می شود که از هر آنچه به شدت متنفریم، در رنج هستیم. پس باید شروع به دوست داشتم خودمان کنیم و تغییرات را آغاز کنیم.
در فصل سوم به سراغ احساسات می رویم و راه های فرار از درد و احساس ها بیان می شود. این قسمت از کتاب برای من خیلی جذاب بود که خانم مقیمی نوشته اند: توقع نداشته باشید عشق جریانی همیشگی باشد. به شخصه چندین مرتبه فصل سوم رو مطالعه کردم، چرا که دنیای گنگ و مرموزی از احساسات پیش روی ما بوده و از کودکی به صورت شفاف زمان برای شناخت احساسات صرف نکرده ایم. از طرفی هیچ آموزش اصولی و صحیحی نیز در دسترس ما نبوده است تا بتوانید خودمان و احساساتمان را به این شکل بشناسیم. پیشنهاد میکنم این بخش از کتاب را با تمرکز بیشتر و در تعداد دفعات بالا مطالعه کنید.
در فصل چهار به آفت های ارتباط پرداخته میشه و تفکراتی مورد بررسی قرار میگیرند که باعث می شوند صمیمیت در رابطه کم شود.
در فصل پنجم توضیح داده میشود که رابطه می تواند بستر چه اتفاق هایی باشد. این نکته که در رابطه ترس و صمیمیت با هم بوجود می آید برای من بسیار حائز اهمیت بود برای من. همینطور شایان ذکر است این نکته که با چسبیدن نمی توان جدایی را به تاخیر انداخت. به طور کلی در این بخش بیشتر به جدایی و از دست دادن پرداخته شده است.
فصل شش بیشتر به تمرین ها اختصاص پیدا کرده است. تمرین تحمل کردن، تمرین منتظر نبودن، تمرین سکوت و سایر تمرین هایی که به ما در درک آدم ها و جهان هستی بیشتر کمک میکند. تجربه شخصی خودم بعد از انجام این تمرین ها میتونه این باشه که اگر بخوام در قالب یک مثال توضیح بدم این بود که مثل یک دوربین با لنز کثیف و تنظیمات روی حالت سیاه سفید بودم ثبل از انجام این تمرین ها و به لطف خانم مقیمی عزیز، تبدیل به یک دوربین با لنز شفاف و نمایش واقعی رنگ های دنیا شدم. باز هم جا داره اینجا یک بار دیگر سپاسگذار این اثر فوق العاده باشم از خانم مقیمی گرامی.
در فصل هفتم این نکته بیان میشه که ما آدم ها بر اساس نوع نگرش مان انتخاب می کنیم. این بخش در مورد ما و آدم ها و تمام آن بخش های مشترک انسانی صحبت می کند. شاید همه ما نیاز داریم تا بدانیم < تمام می شود > قسمتی از فرآیند زندگیست... باید با آن کنار آمد و درک کرد آنرا.
فصل هشتم در مورد زمان و نقش آن در ارتباط صحبت میکند و اینکه راه فراری از آنچه تجربه کرده ایم نیست...
و در فصل آخر در مورد تنهایی و راه های پذیر تنهایی سخن های مفیدی از خانم مقیمی را خواهیم خواند.
پونه مقیمی یکی از نویسندگان نسل جوان در سال ۱۳۶۱ در تهران زاده شده است. او در رشته ی روانشناسی بالینی و در مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرده است. وی دارای مدارک روان درمانی روایت درمانی از دانشگاه اوترخت، پیشگیری، تشخیص و درمان اختلال استرس پس از سانحه از هلند،
و دارای مدرک درمانگری روان پویشی کوتاه مدت نیز می باشد.
«تنها بودن نقص نیست» شعاریست که مقیمی در اکثر نوشته هایش از آن تبعیت می کند. کتاب تکه هایی از یک کل منسجم اولین اثر این نویسنده می باشد که مورد توجه مخاطبان زیادی قرار گرفته است.
این کتاب برای کسانی که می خواهند با تعمق بیشتری به دنیای درونی خود نزدیک شوند و با بخش هایی از دنیای ناشناخته روانشان آشنا شوند پیشنهاد می شود.
“هیچ تپش قلبی در ابتدا رابطه تضمین کننده بقای رابطه نیست!”
“حس کردن خوشبختی حس کردن مسیری است که خودمان تلاش میکنیم تمامش کنیم اما موضوع اصلاً تمام کردن یا نکردن نیست، موضوع تلاشی است که در مسیر انجام میدهیم. این تلاش هرچقدر سختتر باشد و مسیر با چالشهای بیشتری همراه باشد، احساس خوشبختی عمیقتر خواهد بود، مخصوصاً اگر بتوانیم مسیر را به پایان برسانیم.”
“صمیمیت یعنی درک کردن و حس کردن یک فرد با تمام وجود و بدون هیچ قضاوت و مقایسهای؛ یعنی حضور داشتن در سکوت. این یعنی رشتهای باریک و نازک از صمیمیت که در لحظهای کوتاه ایجاد میشود. آنچه رابطه را سالم نگاه میدارد، تکرار همین صمیمیتهای کوتاهِ مملو از حضور و مشاهده است. در واقع همین صمیمیتهای کوتاه و ساده، رابطه را عمیق و معنادار میکند و میتواند مرهمی بر تنهایی درونی ما باشد.”
"هر در کنار هم بودنی، صمیمیت نیست."
"هر فرد بحشی از خودش را پهنان می کند، ما آدم ها نمی توانیم در صداقت مطلق دوام بیاوریم."
"همه ما دوراهی های سختی را در زندگی تجربه کرده ایم و گاهی برای اینکه تصمیم نگیریم صبر کردیم تا زمان گذر کند و فکر کرده ایم اگر زمان بگذرد می توانیم تصمیم بگیریم."
"قرار است بدانیم در رابطه های صمیمانه، برابری قدرت است نه داناتر بودن و تحلیلگر بودن. رابطه های صمیمانه را قلب ها جلو می برند نه افکار و ذهن."
"قطعا رابطه هایمان امن تر خواهد بود اگر بیشتر تحمل کنیم و کمتر رفتارهایمان را برای پاسخ رفتار دیگران انجام دهیم."
"اگر ضربه ها اجازه می دهند واقعیت روشن تر شود، پس لازمه ادامه مسیر هستند."
"آدم ها ارزشمند هستند. چون زمانی با ( ما ) در رابطه بوده اند."
شاید زندگی پیدا کردن بخشهایی از خودمان در تکهتکههایی از یک کل منسجم است. پیداکردنی که به اندازه یک عمر طول میکشد. و تکههایی که همه جا حضور دارند و فقط کافی است ما در مسیرشان قرار بگیریم، آنوقت اگر هشیار باشیم، شاید بخشهایی از خودمان را ببینیم. بخشهایی از خودمان را در رابطهها و در آدمهایی که تجربه میکنیم، در موقعیتهایی که قرار میگیریم، در فیلمهایی که میبینیم، در تاریخی که مرور میکنیم و حتی در کوچهای که هیچ عابری ندارد و باد درختهایش را بدون حضورِ تماشاچیان نوازش میکند. شاید زندگی همین است.
تمامی خدمات اين وب سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه میباشند و فعاليتهای اين سايت تابع قوانين و مقررات جمهوری اسلامی ايران است.
تـمـامـی حـقـوق بـرای فـروشـگـاه کــتــابــوفــن مـحـفـوظ اسـت.