95,000تومان

درباره کتاب

کتاب حکایت دولت و فرزانگی

نویسنده
مترجم
ناشر
زبان
فارسی
دسته موضوعی
تعداد صفحات
115 صفحه
سال انتشار
سال 1402
نوبت چاپ
121 بار چاپ شده
قطع کتاب
رقعی
نوع جلد
شومیز
کد شابک
9789643412388

توضیحات

معرفی کتاب حکایت دولت و فرزانگی (میلیونر یک شبه)

کتاب حکایت دولت و فرزانگی (میلیونر یک شبه) نوشته‌ی مارک فیشر، یکی از درخشان‌ترین و پرفروش‌ترین کتاب‌های قرن بیستم در حوزه روانشناسی و موفقیت است. این کتاب با روایت داستان مردی جوان، حقایقی را به شما می‌آموزد که منجر به دگرگونی‌های عظیمی در زندگیتان می‌شود.

کتاب حکایت دولت و فرزانگی (The instant millionaire: a tale of wisdom and wealth) درباره‌ی زندگی جوانی باهوش است که 32 سال سن دارد و در یک شرکت تبلیغاتی کار می‌کند. او اصلاً از شرایطش راضی نیست و به دنبال راهی برای بالا بردن درآمدش می‌گردد، اما هیچ راهی پیدا نمی‌کند و هر روز ناامیدتر از دیروز می‌شود.

او برای حل مشکلش به سراغ عموی ثروتمندش می‌رود تا از او پول بگیرد، اما عمویش به او پولی نمی‌دهد و در عوض از برادرزاه‌اش می‌خواهد تا پیرمردی ثروتمند را ملاقات کند که در جوانی تلاش کرده و اکنون ثمره‌ی تلاشش را گرفته است. پیرمرد تمام تجربه‌های شخصی‌اش را در قالب 15 داستان برای جوان تعریف می‌کند و نکاتی را به او یاد می‌دهد که همه‌ی ثروتمندان آن را انجام داده‌اند.

این کتاب با هدف توضیح چگونه ثروتمند شدن و معروف شدن نوشته شده و برای تمام کسانی که به دنبال رسیدن به این هدف هستند مناسب می‌باشد. شما با خواندن این کتاب متوجه می‌شوید افرادی که زمان خود را از دست می‌دهند به این امید که روزی شرایط بهتری پیش بیاید و خود به خود به سمت موفقیت حرکت کنند، هیچ وقت به اهدافشان نمی‌رسند. شما باید همین حالا را برای انجام کارهای بزرگ دریابید.

در زمان‌های گذشته مردم این باور را داشتند که هر کسی بیشتر کار کند، موفق‌تر خواهد بود و پول بیشتری به دست می‌آورد. اما امروزه این باور پوسیده است و هر فردی که باهوش‌تر باشد می‌تواند خیلی زودتر به ثروت و دارایی دست پیدا کند و به آرزوهایش برسد.

در این کتاب شما در قالب داستان‌هایی جذاب و گیرا، اصول موفقیت و ثروتمند شدن را یاد می‌گیرید. راهکارها و شیوه‌های موفق شدن در کار و زندگی کاملاً اصولی بیان شده و اصلا به جزئیات پرداخته نشده است، زیرا شما بعد از وارد شدن در این راه‌ با جزئیات آشنا خواهید شد و با رعایت راهکارها به اهداف خود خواهید رسید.

مارک فیشر را بیشتر بشناسیم:

مارک فیشر (Mark Fisher) در سال 1968 متولد شده و نویسنده، فیلسوف و نظریه‌پرداز فرهنگی است. فیشر به ادامه تحصیلات خود در دانشکده بازرگانی وارتون پنسیلوانیا پرداخت و موفق به گرفتن مدرک BMA در رشته حسابداری شد. او که به فلسفه بسیار علاقه‌مند بود مجدداً به دانشگاه رفت و لیسانس فلسفه را از دانشگاه هال گرفت. همچنین او دارای یک مدرک دکترای افتخاری می‌باشد و مدتی به تدریس فلسفه مشغول بوده است.

در بخشی از کتاب حکایت دولت و فرزانگی (میلیونر یک شبه) می‌خوانیم:

روزی روزگاری مرد جوان باهوشی بود که می‌خواست ثروتمند بشود. او بسیار ناامید بود و مشکلات زیادی هم داشت که می‌توانست آن‌ها را انکار کند، اما با این حال هنوز هم به ستاره‌ی شانس و اقبالش ایمان داشت.

همچنان‌که منتظر بود شانس به او روی آورد، به عنوان دستیار مدیر حسابداری در یک آژانس تبلیغاتی کوچک کار می‌کرد. حقوقش کافی نبود و گاهی احساس می‌کرد که از شغلش ناراضی‌ست. دیگر دلش با این کار نبود.

در این فکر بود که کار دیگری انجام دهد، مثلاً نوشتن یک رمان که بتواند او را مشهور و پولدار کند و یک بار برای همیشه او را از شّر مشکلات مالی‌اش خلاص کند؛ اما آیا آرزویش کمی غیرواقعی و فراتر از تصور نبود؟ آیا استعداد کافی برای نویسندگی داشت یا اینکه اصلاً شیوه‌ی نوشتن یک کتاب پرفروش را بلد بود؟ یا فقط قرار بود صفحات کتاب را با حرف‌های بی سرو تهِ دلگیر و بی‌ارزشِ غم و اندوهِ درونش پُر کند؟

بیش از یک‌سال بود که شغلش کابوس روز و شبش شده بود. رئیسش اغلب صبح‌ها، وقتش را صرف روزنامه خواندن می‌کرد و قبل از اینکه به مدت سه ساعت برای صرف یک ناهار عادی غیبش بزند، یادداشت‌هایی هم می‌نوشت. دائم هم نظرش را عوض می‌کرد و دستورهای ضد و نقیض می‌داد.

اما تنها رئیسش نبود، اطرافش پر بود از همکارانی که آن‌ها هم از کارشان خسته و ناراضی بودند و انگار وجدانشان را از دست داده‌ بودند و همگی هرکاری دلشان می‌خواست انجام می‌دادند. جرأت نداشت به هیچ‌کدام از آن‌ها بگوید که خیال دارد کارش را رها کند و نویسنده بشود. می‌دانست که آن‌ها به این فکر و خیالش، می‌خندند. وقتی سر کار بود، گاهی احساس می‌کرد در جزیره‌ای دورافتاده زندگی می‌کند که حتی زبان او را متوجه نمی‌شوند و نمی‌توانست از خواسته‌هایش با آن‌ها حرف بزند.

هربار دوشنبه صبح، بعد از تعطیلات آخر هفته، وقتی‌که قرار بود سرکار برود، از خودش می‌پرسید چطور یک هفته‌ی دیگر اداره را تحمل کنم. از پرونده‌ی انباشته شده روی میزش، از سر و صدای تقاضای مشتریانی که می‌خواستند سیگارها، ماشین‌ها یا نوشابه‌هایشان را بفروشند، به شدت احساس تنفر می‌کرد.

کتاب های مرتبط

تمامی خدمات اين وب سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می‌باشند و فعاليت‌های اين سايت تابع قوانين و مقررات جمهوری اسلامی ايران است.

تـمـامـی حـقـوق بـرای فـروشـگـاه کــتــابــوفــن مـحـفـوظ اسـت.