یلدا بیدختینژاد در مقدمه کتاب نازنین چکیده خوبی از جهانبینی داستایوسکی به خواننده ارائه میکند. او مینویسد: «یکی از ویژگیهای اصلی کار داستایوسکی واکاوی درون و روان شخصیتهاست. او با مهارتِ یک جراح روحِ رنجدیدهی قهرمانش را میشکافد و تمام گرهها و عقدهها و ناکامیهایشان را پیش رویمان میگذارد و وادارمان میکند با آنها همدلی کنیم. از ما میخواهد حتی با بدترینشان مدارا کنیم و بدانیم – چنان که خود او در رمان بزرگش، برادران کارامازوف، میگوید: هرکس گناهکارتر است مستحق رحم و شفقت بیشتری است.»
کتاب نازنین هم از این قاعده مستثنی نیست و خواننده در این اثر با یکی از آثار خوب نویسنده طرف است که در آن به هنرمندانهترین شکل ممکن، شروع به تشریح روان آدمی میکند. اگر بخواهیم داستان کتاب را به خلاصهترین شکل ممکن بیان کنیم، باید بگوییم داستان کتاب واگویههای یک مرد برای زنی است که دیگر ندارد.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب آمده است: