"بامداد خمار" سرگذشت عشق پرشور و شتابزده دختری پانزده ساله به نام مجبوبه از طبقه متمول و نسبتا اشرافی اوایل سلطنت رضا شاه، نسبت به جوانی تهیدست از طبقه پایین اجتماع است. عشقی خام که دختر جوان را بر آن میدارد تا به رغم مخالفت اطرافیان و با رد عواطف عاشقانه و پیشنهاد ازدواج پسر عمویش _ منصور _ و با قبول محرومیت از پدر و مادر طی مراسمی ساده به عقد رحیم شاگرد دکان نجاری سرگذر، در آید. آشیانه عشق محبوبه که به مدد پدرش بصیر الملک در خانهای کوچک و محقر جایگزین میشود به مرور زمان به شکنجهگاهی جهنمی مبدل میگردد. دختر جوان در زندگی جدید که با زندگی مرفه و بیغم و رنج گذشته فرق بسیار دارد و با حشر و نشر با مادر رحیم که زنی بی سواد و طماع و دسیسهگر است و شوهری که به تدریج...
روایتی از یک عشق پر ماجراست؛ ماجرایی از جنس رنج، شور و حرارت، صبر، صبر، صبر، و داستانی در وصفِ جدالی میانِ پشیمانی و حسرت.
شب شراب نیزرد به بامداد خمار…
با آنکه یقین دارم این اشک ها، نه عمر مرا، نه او را، نه فرصت هایم را بازنمیگرداند.
تمامی خدمات اين وب سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه میباشند و فعاليتهای اين سايت تابع قوانين و مقررات جمهوری اسلامی ايران است.
تـمـامـی حـقـوق بـرای فـروشـگـاه کــتــابــوفــن مـحـفـوظ اسـت.