کتاب سمفونی مردگان در مورد خانواده ای 6 نفره است که در اردبیل سکونت دارند و تمام داستان در این شهر اتفاق می افتد. جابر اورخانی یک بازاری متمول و بسیار سخت گیر و متعصب است که صاحب سه پسر و یک دختر است. پسر ارشد او که یوسف نام دارد در خلال جنگ جهانی دوم فکر پرواز به سرش می زند و خود را از پشت بام به پایین می اندازد و فلج می شود. پس از یوسف چشم امید پدر به آیدین دومین فرزند خانواده است، اما آیدین فردی روشنفکر است. شب ها کتاب می خواند و گاهی شعر می نویسد و علاقه مند به ادامه تحصیل است و نمی خواهد شغل پدر را ادامه دهد، اما پدر همواره سد راه او قرار می گیرد و به او فشار وارد می کند تا جایی که آیدین مجبور به ترک خانه می شود.
سمفونی مردگان به ظاهر یک رمان عادی است اما درون خود زندگی تک تک ما را با اندکی تغییر به تصویر کشیده است. به ما می گوید که مواظب آیدین درون خود و آیدین های اطرافمان باشیم
پدر پرسید: «دنبال چه میگردی؟» گفت: «دنبال خودم.»
گفتم: «وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیشتر تنهاست. چون نمیتواند به هیچکس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد.»
حضورش برایم اهمیتی نداشت امّا غیبتش خیلی آزاردهنده بود.
چه تنهایی عجیبی! پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجره خودش تنها باشد، تنهاست. نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد
تمامی خدمات اين وب سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه میباشند و فعاليتهای اين سايت تابع قوانين و مقررات جمهوری اسلامی ايران است.
تـمـامـی حـقـوق بـرای فـروشـگـاه کــتــابــوفــن مـحـفـوظ اسـت.